فردا قراره بریم مسافرت
تقریبا هیچ کاریم و نکردم و سرخوش تپیدم پای نت!
تولد دختر شیواس و قراره تو یه باغ تو خرمدره باشه
یه سفر یه روزس که البته احساس می کنم خوش میگذره
همسر داره تو دستشویی ریشاش و می زنه و خلاصه کلی هم سروصدا راه انداخته!
منم بعد از این پست اگه خدا کمک کنه پا میشم برم کارام و بکنم و وسایلام و جمع کنم!
فعلا بای!
امروز بالاخره بعد از 4 - 5 ماه معطلی و بلاتکلیفی با همسر رفتیم هایپر استار و از اونجا اپیل لیدی خریدم!
اپیل لیدی فیلیپس که البته هدیه همسر بود
خانوما خوب می دونن که واسه ما زنها هیچی آزاردهنده تر از مو نیست!
حسابی خوشحالم و احساس آرامش می کنم...
دست همسر گلمم درد نکنه
خوبه که آدم یه سری چیزارو نداشته باشه و به دست میاره!
این به دست آورنها زیباست و انرژی داره وگرنه کسایی که همه چی دارن معمولا افسرده ان...
فردا صبح همسر دوباره میره سرکار و تعطیلات آخر هفتمون تموم شد...
دلم براش تنگ می شه اما خوب چه می شه کرد...
شب خوش
تولد تولد تولدم مبارک مبارک مبارک تولدم مبارک!
چیه تا حالا ندیدین کسی خودش و دوست داشته باشه؟
اینم یه جور خود شیفتگیه دیگه!
همسر برام یه سکه پارسیان گرفت و قلب مهربونش رو بهم تقدیم کرد عاشقشم مثل همیشهههههههههه......................
راحت و آروم خوابیده
حسش می کنم اما ازش دورم
می خوامش اما نمی دونم؟!
یه خلاء خاصی توی قلبم حس می کنم
یه جور حس نا امیدی یه سردی خاص...!
نمی دونم از کجا اومده اما می دونم که احساس جالبی نیست...
غم عجیبی تو سینمه و آه عمیقی تو گلوم
شاید برای با هم بودن دیگه دیر شده باشه و شاید هم این تنها یه احساس خواب آلود نیمه شبیه!
میرم تا با خودم فردام و تکرار کنم ...
تازگیها داره علاقم به اینجا بیشتر میشه!
یه جورایی انگار همدممه!
مخصوصا که راحت م یتونم حرف دلم و بزنم و کسی هم نمی شناستم!
همسر دیروز که از خواب پا شد حسابی تلافی بی اهمیتیهاش رو در آورد همینطور امروز!
الانم گرفته خوابیده رو تخت و منم با چشای گرد و سرحال نشستم پای کامپیوتر.
دیشب شام براش خورشت میگو درست کردم که خیلی خوشش اومد.
امروز هم کوکو سیب زمینی خوشمزه ای آماده کردم براش تا حسابی حال کنه.
طفلکی از بس تو شرکت بهش غذاهای بیرونی دادن غذای خونگی رو تو هوا می زنه!
می خواستیم امشب تلپ شیم خونه محسن اینا! که زنگ زدم الهام گفت الهه اینجاست و دارم واسه مدل برای آرایشگاه آمادش می کنم! و بعد بدون اینکه بذاره من حرفی بزنم گفت الان خیلی دستم بنده بعد خودم بهت زنگ می زنم و این یعنی تلپ تعطیل!
خوب فعلا میرم یه چی بپوشم سردم شده یه دست هم بازی کنم حالم بیشتر جا بیاد!
فیلا بای!