همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

سکوت...

زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کنی بنویسی جز.... 

سکوت...

همیشه منتظرتم...

دلم تنگته...

بعد مدتها که همش کنارم بودی حالا جای خالیت رو بدجوری دارم حس می کنم!

خودم می دونم که ما خیلی هوچی هستیم!

امیدوارم که همیشه هم همینطور عاشق و هوچی باقی بمونیم و طاقت دوری از همدیگه رو نداشته باشیم.

درسته تو فقط یه روز نیستی و فردا باز کنارمی اما چیکار کنم که دلبستتم..

تا نهایت بی نهایت دوستت دارم

جونم به جونت بنده و اگه تو نباشی می خوام دنیا نباشه..

چی بگم که دلم آروم بگیره ؟

چی بگم که ذره ای از عشق من و درک کنی؟

فقط می خوام بگم اگه روزی من مردم و اومدی این وبلاگ و خوندی بدون تو این لحظه که دارم این متن و می نویسم دلم پر از عشق توئه و دلم می خواد قلب و روحم و بهت هدیه کنم.

این و بدون که من با تمام وجود راضیم که قبل از تو برم و هرگز نبودن تو رو نبینم...

این و بدون که هر جا و تو هر حالتی که بشام همیشه وهمیشه قلب و روح و احساسم با توئه...

بدون که مثل الان همیشه منتظرتم...