راحت و آروم خوابیده
حسش می کنم اما ازش دورم
می خوامش اما نمی دونم؟!
یه خلاء خاصی توی قلبم حس می کنم
یه جور حس نا امیدی یه سردی خاص...!
نمی دونم از کجا اومده اما می دونم که احساس جالبی نیست...
غم عجیبی تو سینمه و آه عمیقی تو گلوم
شاید برای با هم بودن دیگه دیر شده باشه و شاید هم این تنها یه احساس خواب آلود نیمه شبیه!
میرم تا با خودم فردام و تکرار کنم ...
سخته...
بله...