تازگیها داره علاقم به اینجا بیشتر میشه!
یه جورایی انگار همدممه!
مخصوصا که راحت م یتونم حرف دلم و بزنم و کسی هم نمی شناستم!
همسر دیروز که از خواب پا شد حسابی تلافی بی اهمیتیهاش رو در آورد همینطور امروز!
الانم گرفته خوابیده رو تخت و منم با چشای گرد و سرحال نشستم پای کامپیوتر.
دیشب شام براش خورشت میگو درست کردم که خیلی خوشش اومد.
امروز هم کوکو سیب زمینی خوشمزه ای آماده کردم براش تا حسابی حال کنه.
طفلکی از بس تو شرکت بهش غذاهای بیرونی دادن غذای خونگی رو تو هوا می زنه!
می خواستیم امشب تلپ شیم خونه محسن اینا! که زنگ زدم الهام گفت الهه اینجاست و دارم واسه مدل برای آرایشگاه آمادش می کنم! و بعد بدون اینکه بذاره من حرفی بزنم گفت الان خیلی دستم بنده بعد خودم بهت زنگ می زنم و این یعنی تلپ تعطیل!
خوب فعلا میرم یه چی بپوشم سردم شده یه دست هم بازی کنم حالم بیشتر جا بیاد!
فیلا بای!
[ میتوان پروانه بود و کنار هر گلی نشست،
اما بهتره " مثل تو " مهربون بود و به هر دلی نشست. ]