این روزا بهم بی توجه شده
خیلی وحشتناک!
نمی دونم چرا؟
به خاطر خستگی این مدته ۲-۳ ماهه که هر روز دنبال خونه بودیم و یا ابتلا به روزمرگی و عادت به هر چی که هست و بود...
وقتی میاد خونه همش دوست داره بخوابه
زمانهایی هم که بیداره دوست داره بیشتر سرش به کار خودش باشه و اگه من خودم نرم پیشش شاید اون خیلی متوجه بود و نبودم نشه...!
الانم گرفت خوابید
انقدر بهم فشار اومد که از شدت ناراحتی دست چپم سر شد!
از ناراحتی اشکم در اومد!
دیگه بی تفاوتی هم حدی داره...
صبح تا شب تو این خونه تنهام و چشمم به دره که بیاد خونه و وقتی که میاد اینجوری؟؟!
دلم خیلی گرفته...
فکر کنم واقعا این یه قانونه و زندگی همه دچار روزمرگی میشه! چه عاشقونه باشه چه نباشه...
اونقدر دلم گرفته که دلم میخواد بمیرم.........