همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

بعد از مدتها...

بعد از مدتها اومدم اینجا و نوشته های قبلیم و خوندم...  

یکی دو تا از پستهام ناراحت کننده بودن و من و یاد پارسال و اون روزای سخت انداختن... 

خدا رو شکر حالا همسر خدمتش تموم شده و سرکار میره... 

عقدمون دیگه رسمی شده و زندگیمون افتاده رو روال... 

حالا دیگه به فکر پیشرفتیم. 

من همه آزمایشهای سلامتم رو دادم و اوضاعم خوبه خدا رو شکر ... 

رژیم گرفتم و وزنمم دارم آروم آروم کم می کنم... 

همسر بعد از اینکه دید من از لحاظ سلامتی مشکلی ندارم و به خاطر چاقیم تا یکی دو روز بعد نمی میرم خیلی روحیش بهتر شد! 

الان خوابیده رو تخت و پسر عموشم خونه ما امشب مهمونه و خوابیده تو حال. 

منم نشستم پای کامپیوتر و دارم با لیدا چت می کنم. 

دل پیچه هم دارم! 

سعی می کنم از این به بعد بیشتر بنویسم...  

فعلا بای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد