همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

حالا!

دو سه روزی هست که خدمت همسر تموم شده و دیگه صبحها اضطراب خدمت رفتن رو نداره همسر! 

البته حالا با اضطراب دیگه ای دست به گریبون شده و اونم استرس کار پیدا کردنه که امیدوارم خدا کمکش کنه و یه کار خوب و مناسب تو این وانفسای بیکاری و شلوغی این شهر پیدا کنه. 

الان احساس خاصی دارم یه جور دل گرفتگی توصیف نشدنی که نمی دونم از عشقه یا غم یا ؟ 

نمی دونم  

فقط می دونم که لحظه به لحظه زندگیمون و دوست ندارم و دلم نمی خواد هیچ عاملی این عشق و آرامش رو ازمون بگیره... 

همسر نشسته پای ماهواره و داره نهایت استفاده رو از اخبار میبره! 

آخه عاشق اخباره مخصوصا اخبار سیاسی!  

منم نشستم پای کامپیوتر و البته همسر مدام داره صدام می کنه که بیا نگاه کن! 

فکر کنم فعلا مجبورم نوشتن و متوقف کنم ! 

تا بعد...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://whoami.blogsky.com

ایول:)) خوبه که .چقد آهنگ وبلاگت قشنگه.:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد