همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

گفتگو در خواب-1

امان از این همسر با این حرف زدناش تو خواب!  

امشب خوابیده بود بغلش کردم یه هو خیلی شاکی گفت: بابا جان اینقدر به این یخچال دست نزن! 

خندم گرفت گفتم : یخچال کی؟ 

گفت بابا جان یخچال دیگه اه! 

چرا تو به حرف فرماندت گوش نمی دی؟  

وای خدا از ضعف داشتم میمردم همین الانم دارم می گم گلوم بسته شده از ضعف دلم می خواد برم بغلش کنم لهش کنم! 

گفتم کدوم فرمانده عزیزم؟ 

یه هو شاکی شاکی برگشت به سمت من و گفت: تو چرا اینقدر میری من و این ور و اون ور خراب می کنی به عنوان وزیر؟ 

دیگه اینو که گفت اونقدر دلم ضعفید براش که تمام ناراحتی بحث ظهرمون یادم رفت..... 

فداش بششششششششششششششششششششممممممممممم الهییییییییییی

نظرات 2 + ارسال نظر
فرشاد یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ق.ظ http://40barg.blogsky.com

خیلی قشنگ بود
کلی بهم انرژی مثبت وارد کردی
حتما الان یه چیزی تو وبلاگم مینویسم

ارمیا پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ http://ermiya14.blogsky.com

ستاره به منم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد