امان از این همسر با این حرف زدناش تو خواب!
امشب خوابیده بود بغلش کردم یه هو خیلی شاکی گفت: بابا جان اینقدر به این یخچال دست نزن!
خندم گرفت گفتم : یخچال کی؟
گفت بابا جان یخچال دیگه اه!
چرا تو به حرف فرماندت گوش نمی دی؟
وای خدا از ضعف داشتم میمردم همین الانم دارم می گم گلوم بسته شده از ضعف دلم می خواد برم بغلش کنم لهش کنم!
گفتم کدوم فرمانده عزیزم؟
یه هو شاکی شاکی برگشت به سمت من و گفت: تو چرا اینقدر میری من و این ور و اون ور خراب می کنی به عنوان وزیر؟
دیگه اینو که گفت اونقدر دلم ضعفید براش که تمام ناراحتی بحث ظهرمون یادم رفت.....
فداش بششششششششششششششششششششممممممممممم الهییییییییییی
خیلی قشنگ بود
کلی بهم انرژی مثبت وارد کردی
حتما الان یه چیزی تو وبلاگم مینویسم
ستاره به منم سر بزن