همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

غر غر!

بعد از ۴ ساعت خواب حاج آقا بالاخره از خواب بیدار شدن برای صرف شام! 

که انقدر غر زد که چرا من و اذیت کردی چرا نذاشتی بخوابم چرا بغلم کردی و ... که دیگه حسابی حالم و بهم زد! 

آخرشم شامش و خورد و رفت دوباره خوابید! 

در حالی که گفته بود من و میبره یه سر بیرون! 

مهم نیست گاهیم زندگی اینجوری میشه  همش که عشقولانه نیست! 

الانم خوابیده و منم حسابی از دستش شاکیم... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد