چند روز پبش:
باقالی پلو با گوشت درست کردم واسه ناهار
بعد ناهار تو آغوش همسر بودم که یه دفعه دیدم اشک از چشماش جاری شد!
شکه شدم گفتم چی شده گفت: خیلی دوستت دارم و بعد گفتن این جمله منم...
عصر تا اوایل شب همسر کلی گیتار زدو با هم خوندیم منم پای کامپیوتر هم بازی می کردم (تو لیگ کلوب) هم باهاش می خودنم.
ساعت ۹ و ۱۰ بود که رو فرش خوابش برد رفتم صداش کنم که بره سر جاش بخوابه که طبق معمول شروع کرد به حرف زدن که معمولا از فکر مشغولیهای روزانش نشات می گیره : این بچه ها خیلی دنده کلفتن! ببینم تو چطوری آمار غذاهارو میدی کم نمیاد ماکه میدیم کم میاد!
کلی براش ضعف کردیم و بوسیدمش و پتوش و کشیدم روش و ادامه خواب...ا
روز قشنگی بود احساس خوشبختی می کردم..
درج اگهی استخدام
درج اگهی رایگان
کالا و خدمات خود را به رایگان معرفی نمایید
اگهی 90
www.agahi90.com
خانوم شوما نیمیگین اینجا دخمل دم بخت رد میشه نباس از این حرفا بزنین؟!:دی
همیشه شاد و خوشبت باشین الهییییییییی :-*
مرسی گلم
سلام
خیلی سایت خوبی داری من که لذت بردم
[دست]
من یک سایت تمام اتوماتیک تبادل لینک رایگان دارم که لیست سایتهای ایرانی را در خودش جاداده.اگر افتخار بدی و تو هم بیای با ما تبادل لینک کنی و سایتت را به این لینکستان اضافه کنی هم آمار و رتبه خودت می ره بالا و هم به بازدیدکنندگان سایت کمک می کنی تا در موضوع سایت خودت سایت خوبی مثل مال تو را پیدا کنند! [بغل]
مرسی که نظرم را خوندی [قلب]
بهم سر بزن منتظرتم لعیا
[گل]