همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

همراه لحظه هام...

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟ خانه اش ویران باد...

دلتنگم...

دلم شدیدا گرفته نمی دونم چرا! 

همسرم صبح زود رفت پادگان و جالبه که اونم دلش گرفته بود. 

خوابم این روزا بدجوری به هم خورده و باز چند روزی بود که نمی تونستم به همسرم برسم و ظهرا که میومد خونه غذا آماده نبود و اصلا من خودمم آماده نبودم و خواب بودم! 

دیروز جیگرم کباب شد وقتی دیدم همسر من و از خواب بیدار نکرده بود و به جای ناهار کمی نون و ترشی خورده بود 

دیشب تا صبح بیدار موندم و واسه اینکه جبران این چند روز و بکنم دو مدل غذا درست کردم هویج پلو و آبگوشت! 

آخه طفلک شوهرم خسته شده دیگه از غذای بیرون! 

دلمی میخواد بیشتر به زندگیم برسم اما پادرد و یه سری مشکلات دیگه خیلی نمیذارن اونجوری که دلم می خواد زندگی کنم. 

راستی خاطرات قبلیم و که تو وبلاگ قبلیم نوشته بودم و کپی کردم تو ایمیلم و اون وبلاگ و بنا به دلایلی پاک کردم. 

حالا شاید اونارم یه روزی انتقال بدم اینجا و شایدم ندم.. نمی دونم.. 

دلم برای عشقم تنگ شد مخصوصا با این آهنگ محسن یا حقی...  

من نمیگم پیش من باش 

نمیگم عاشق من باش 

نمیگم به یاد من باش 

حتی چشم به راه من باش  

به خدا قسم قبول کن 

 جون این عاشق خسته ات 

نمی خوام هیچی من از تو 

جز همین که تو فقط 

نذار دلواپس عشقت بمونم نمی تونم 

آخه این دست خودم نیست  

دیوونم دوستت دارم 

تو زدی خنجر عشق و به تن خستگیام 

حتی با این تن زخمی 

می خونم دوستت دارم... دوستت دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
جیران دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://roozgarema.blogsky.com

سلااااااااااااام
چه عجبببببببب!!!
مبارکه وبلاگ جدید
دیگه دهن لقی نکنی لو بری ها!
جیگرتو
بوس بوس

سعی می کنم! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد